شهید محمد صادق جاویدی
نام : محمد صادق
نام خانوادگی : جاویدی
نام پدر : باب اله
محل تولد : هروآباد
تاریخ تولد : 1348/3/10
تاریخ شهادت : 1365/10/3
عضویت : بسیجی تخریبچی غواص
محل شهادت : غرب اروند (ام الرصاص)
شهید سید مهدی مرجایی
نام : سید مهدى
نام خانوادگى : مرجایى
نام پدر : سیدالیاس
محل تولد : هروآباد
تاریختولد : 22 / 11 / 1336
تاریخ شهادت : 20 / 12 / 1360
نوع عضویت : بسیجی
محل شهادت : سر پل زهاب
شهید سید سعید مدنی
نام : سید سعید
نام خانوادگی : مدنى
نام پدر : سیدحافظ
تاریختولد :01/12/1346
تاریخ شهادت : 62
شهید داوود محمدی
نام : داود
نام خانوادگى : محمدى
نام پدر : حسینقلى
محل تولد : هروآباد
تاریختولد : 01 / 12 / 1344
تاریخ شهادت : 9 / 12 / 1362
نوع عضویت : پاسدار رسمی
محل شهادت: جزیره مجنون
شهید رحیم قدرتی
نام : رحیم
نام خانوادگی : قدرتی
نام پدر : فتح الله
محل تولد : هروآباد
تاریخ تولد : 1336
تاریخ شهادت: 24 / 2 / 61
نوع عضویت : بسیج
محل شهادت : شهابیه خرمشهر
زندگینامه
شهید رحیم اله قدرتی در سال 1336 در یك خانواده كاملاً مذهبی چشم به جهان گشود. بعد از دوران كودكی رهسپار مدرسه گردید . در شهرستان خلخال دیپلم ادبیات را اخذ نمود. خانواده شهید مخصوصاً پدر و مادر شهید از اخلاق فرزند خودشان بسیار ابراز رضایت می نمایند و چنین ادامه می دهند كه ، شهید واقعاً یك نمونه و الگو بود ،برای دیگر جوانان و هم سن و سالان خودشان. هر كس كه با این برادر آشنایی داشت از اخلاق و طرز برخورد شهید با دیگران خیلی مهربان، توصیف می كنند. این برادر شهیدمان بعد از اینكه اخذ دیپلم نمود، بطور داوطلب در هیئت هفت نفری تقسیم اراضی خدمت می كرد . بعد از یكسال در جهاد سازندگی فعالیت خودشان را ادامه داد . قبل از به جبهه رفتن در فرمانداری رانندگی می كرد. بعداً در بسیج سپاه ثبت نام بعمل آورد. پس از دیدن آموزش لازم ،رهسپار جبهه حق علیه باطل گردید و پس از اینكه رشادت زیادی از خود نشان داد، عاقبت در نبرد با كفار بعثی عراقی به درجه رفیع شهادت نایل گردید و به لقا الله پیوست. راهش پر رهرو و روانش شاد باد
فرازی از نامه شهید رحیم الله قدرتی به خانواده خود
بسمه تعالی
پس از عرض سلام سلامتی رهبر عظیم الشان وشما پدر ومادر عزیز را از درگاه خداوند متعال خواهانم. پدر ومادر عزیز همان طور كه میدانید شهادت انسان را به درجه اعلا می رساند وچه قدر شهادت در راه خدا زیباست. مانند گل محمدی میماند شهادت در راه خدا وقران ،كه خاری در چشم دشمنان اسلام است . خداوند نصیب عاشقان راهش بگرداند وبه بنده حقیرش نیز نصیب گرداند. مادر عزیز می دانم كه چه قدر به شما زحمت داده ام حلالم كنید. وهمیشه صبور وبا استقامت باشید. كه خداوند صابران را دوست می دارد.
پدر ومادر عزیزم این نامه را وقتی مینویسم كه، سه ساعت بعد ،به امید خدا می خواهیم به طرف دشمن حمله ور شویم وبرای همیشه این حلقه به گوش آمریكا را از بین ببریم. ما با نیروی ایمان برآنها پیروز می شویم. می خواهم به شما عزیزان بگویم تا به جان اماممان دعا كنید، كه اگر ایشان نبودند مادر زیر ظلم واستبداد رژیم منحوس شا ه بودیم. همه این پیروزی ها را مدیون امام هستیم. خداوند سایه ایشان را از سرما برندارد. پدر ومادر عزیز صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین از آن سوی خوزستان به گوش میرسدوقلب عاشقان راهش را در خود می سوزاند ولیكن خوشا به حال آن عاشقی كه خدایش توفیق دهد وبا خلوص پاك ونیتی كه تنها برای خدا میباشد، این راه را بپیماید.
پدر ومادر عزیز سلام مرا به تك تك فامیلان ودوستان واشنایان برسانید وبه شفیقه بگویید كه رحیم می خواهد خواهری حزب الله وبرادرانی رزمنده داشته باشد وبه خانواده اش افتخار كند. ومن این افتخار را در خود میبینم كه پدر ومادری همچون شما دارم. سلام بر آن مادرانی كه فرزندان خود را در راه اسلام فدا كرده اند وسلام بر امامی كه ما را از خواب غفلت بیدار كرد .
دیگر عرضی ندارم. خداوند یار ونگه دار تمام رزمندگان اسلام وامت شهید پرور وامام عزیزمان باشد. والسلام علیكم ورحمه الله وبركاته
تقدیمی از رحیم قدرتی به خدمت پدر ومادر مهربانم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شهید معراج غلامی
نام : معراج
نام خانوادگی : غلامی
نام پدر : سبحانعلی
تاریخ تولد : 1346
تاریخ شهادت : 20 / 10 / 65
محل شهادت : شلمچه
نوع عضویت : بسیجی
زندگینامه
بسیجی شهید از تبار مومنان روستایی بود كه در خانواده پاك ومذهبی قدم به دنیا گشود. دوران ابتدایی را تا كلاس چهارم در روستا خواند وسپس همراه خانواده خود به هرو آباد مهاجرت نمود. ودوره راهنمایی ومتوسطه را در رشته علوم اجتماعی در دبیرستان شهید بهشتی تحصیل نمود. شهید از همان دوران كودكی فردی وظیفه شناس وبا تقوی وسخت كوش بود. بعد از پیروزی انقلاب او همواره در تمامی صحنه های انقلابی حضورداشته ودرانجمن اسلامی نقشی فعال داشت. ودر سایه تربیت صحیح اسلامی همواره دلش برای حضور در جبهه می تپید. وبالاخره در تاریخ 13/9/65 با شور وشوق فراوان عازم جبهه شد. وبعد از شركت در عملیات كربلای 5 در تاریخ 20/10/65 بر اثر تركش خمپاره به شهادت رسید.
وقاتلو هم حتی لا تكونو فتنه
زمانیكه فتنه در زمین است باید جنگید تا با آسایش زندگی كرد وباید دین خدا را به آنها فهماند.
با درود به رهبر كبیر انقلاب اسلامی امام خمینی ونائب بر حقش و آزادی اسرای جنگی. مردم ، ما حالا در وضعیتی قرار گرفته ایم كه همه باید مسئولیت خودش را بشناسد. ودر این زمان همه باید این مسئولیتها را بدانند. واین مسئولیت را به كار گیرند. هر كسی این مسئولیت را انجام ندهد در آن دنیا روسیاه است .
امت شهید پرور خلخال همان طوری كه امام عزیز فرموده است هر كس توان حمل اسلحه دارد باید به جبهه برود و آنها كه نمی توانند بروند به جبهه ها كمك كنند ولوازم جبهه ها را تهیه نمایند. وبا دولت اسلامی همكاری كنند . تا تمام ابر قدرتها بدانند نیروی دیگری در ایران است وآن نیرو قدرت الهی است .ایران عزیزمان تنها كشوری است كه این قدرت بر آن حاكم است. ملت عزیز دست به دست هم دهید و وحدت ویكپارچگی خود را حفظ كنید .مخصوصا وحدت در نماز جمعه وسایر نمازها وحدت در دعای كمیل وسایر دعاها.
ملت عزیز گوش به حرفهای دشمنان داخلی ندهید كه اینها باعث می شوند كه وحدت شما از بین برود.
ملت عزیزگوش به فرمان امام خمینی باشید مبادا از فرمان او سرپیچی كنید این گناه دیگر تحمل نمی شود. هر موقع كه در جبهه نیرو خواستند روانه جبهه ها شوید. سلام مرا به آیت اله یكتایی برسانید و نماز من هم توسط ایشان برقرار شود .امت خلخال از ایشان حمایت كنیدو دانش آموزان عزیز توصیه می كنم همان طوری كه امام فرمودند امید آینده مملكت شما دانش جویان عزیز می باشید . دانش آموزان عزیز حالا مدرسه اول ما جبهه می باشد كه آن هم مدرسه عشق به خدا وبعد مدرسه تدریس.
امیدوارم در مدرسه ها دست به دست هم دهید ومهلت به منافقان ندهید وهر حرفی كه آنها می زنند محكم در مقابل آنها بایستید كه حالا در مدارس ما اینطور پیدا نمی شود. امت شهید پرور خلاصه هر كس باید در این جنگ به نفع اسلام عمل كند تا در پیشگاه خدا روسیاه نباشد وپیش شهیدان رو سفید باشد. از برادران وخواهران عزیز می خواهم كه حجابشان را رعایت فرمایند جنگ ما جنگ با نفس اماره می باشد. امیدوارم مرا ببخشید كه مزاحم اوقات شرف شما امت شهید پرور شدم.
وصیتم به پدر ومادرم
سلام بر مادرم. مادری كه از دوران كودكی زحمات زیادی برایم كشیده است. مادر جان تو برای من مادر نمونه ای بوده ای. من نمی گویم گریه نكن .اما آن طور گریه نكن كه دشمنان اسلام خوشحال شوند. مادر جان این را بدان كه من در دست تو امانتی بودم كه خداوند به تو داده بود و نگهدارنده من خدا خواهد بود وتو برای رسیدن من وسیله ای بودی. امیدوارم خوشحال باشی كه به طور سالم این امانت را به صاحبش برگرداندی. مادر جان این را بدان كه همه از این دنیا رفتنی هستند و چه بهتر كه در راه خدا كشته شویم. امیدوارم مرا ببخشی.
برادرجان امیدوارم كه به حرفهای پدر ومادر كه سالها زحمت ما را كشیده اند گوش دهی. امیدوارم مرا حلال كنی. سلام مرا به تمام دوستان وآشنایان برسان. وهر بدی كه از من دیده اید حلالم كنید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شهید بهبود ادیبی
نام : بهبود
نام خانوادگی : ادیبی
نام پدر : احمد
محل تولد : پره سرتالش
تاریختولد : 8 / 6 / 1344
تاریخ شهادت : 24 / 1 / 1365
محل شهادت : سومار
زندگینامه
شهید به سال 1344 در یک خانواده مذهبی در پره سرتالش از توابع گیلان چشم به جهان گشود
و در همان جا دوره ابتدائی را طی نمود . دوره راهنمائی را که همراه خانواده اش به خلخال آمده
بود ، در مدرسه مولوی شهر گذراند . برای گذراندن دوره دبیرستان در هنرستان ثبت نام نموده و
با شرکت در انجمن اسلامی هنرستان فعالیت سیاسی خود را آغاز و سپس در بسیج خلخال
ثبت نام نموده و در مسیر انقلاب راهش را ادامه داد . در حین تحصیل هنگام فراغت، در مغازه
به پدرش کمک می نمود وبه علت کم بود ن سنش که نمی توانست در جبهه شرکت کند رنج
می برد. بعد از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی اعزام و در جبهه سومار از ناحیه دست و پا
مجروح می گردد . با توجه به ارائه گواهی پزشکی از ارتش به علت ناراحتی چشم ،به پشت جبهه
اعزام می شود. ولی با اصرار خودش برای چندمین بار به خط مقدم اعزام می شود وسرانجام در
تاریخ 24/1/65 در عملیات والفجر 9 درمنطقه سومار به درجه والای شهادت می رسد .
یادش گرامی وراهش مستدام باد .
وصیتنامه
قسمتى از وصیت نامه شهید بهبود ادیبى
بسم الله الرحم الرحیم
... به برادرم دروغ نگویید... نگویید من به سفر رفته ام. نگویید من از سفر باز خواهم گشت
. نگویید زیباترین هدیه را برایش خواهم آورد.
به برادرم واقعیت را بگویید... بگویید بخاطر آزادى تو هزاران خمپاره دشمن سینه بهبود
را نشانه رفته اند.
بگویید خون برادرت بر تمام مرزهاى غرب و جنوب كشورش پریشان شده است.
بگویید خمپاره هاى دشمن انگشتهاى برادرت را در سومار، دستهاى برادرت را در بانه و پاهاى برادرت
را در مجنون سینه برادرت را در شلمچه، چشمان برادرت را در هویزه حنجره برادرت را در ارتفاعات
الله اكبر، خون برادرت را در رودخانه بهمنشیر و قلب برادرت را در خونین شهر پرپر كرده اند.
اما هنوز ایمان برادرت در تمامى جبهه ها مى جنگد..
به فیروز واقعیت را بگویید... بگذارید قلب كوچك برادرم ترك بردارد و نفرت همیشه اى
از استعمار و بعثى ها در آن بدواند.
بگذارید برادرم بداند... كه چرا عكس مرا بزرگ كرده اند. چرا مادر دیگر نخواهد خندید. چرا گونه هاى
خواهرم همیشه خیس است. چرا پدر عصا به دست گرفته است. چرا دایى هایش محبتى
بیش از پیش به او دارند. چرا بهبود به خانه برنمىگردد.
بگذارید برادرم بجاى توپ بازى، بازى با نارنجك را بیاموزد. بجاى ترانه فریاد را بیاموزد و بجاى جغرافیاى
جهان، تاریخ جهانخواران را بیاموزد. هر روز فانسقه پدرش را ببندد. هر روز پوتین هاى برادرش را امتحان
بكند. هر روز اسلحه پدرش را روغنكارى بكند هر روز با قمقمه برادرش آب بخورد.
به برادرم دروغ نگویید... نمى خواهم آزادى برادرم ،قربانى نیرنگ جهانخواران باشد.
به برادرم واقعیت را بگویید... مى خواهم برادرم دشمن را بشناسد. امپریالیسم
را بشناسد. استعمار را بشناسد.
به برادرم بگویید كه ،من شهید شدم.
تابوت مرا جاى بلندى بگذارید تا بوى مرا باد نزد دوست دارانم برساند.
دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند كه با خود چیزى نبرده ام.
چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند كوركورانه نمرده ام.
دهانم را باز بگذارید تا مردم بدانند كه با گفتن «لااله الا الله» به شهادت رسیدم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شهید: هرمز اقلی
نام : هرمز
نام خانوادگی : اقلی
نام پدر : فیروز
محل تولد : هرو آباد
تاریخ تولد : 1344
تاریخ شهادت : 01 / 07 / 63
نوع عضویت : پاسدار رسمی
محل شهادت : پاسگاه زید (شلمچه )
یگان خدمتی : لشكر 31 عاشورا